آرشیو آذر 1396
همان برفی که یلدا را خبر داد
به سرمای زمستان بال و پر داد
شکوفا شد سراپایِ گلِ یخ
شعاعِ ماهِ دی را شور و شر داد
لبت شطِ شرابِ نابِ قرمز
نگاری را ندیدم چون تو هرگز
چنان بانو فریبایی که دائم
قلم میباشد از وصف تو عاجز
می زند چوب ِ دلم طبل تمنای تو را
تو کجایی که بجویم صنما جای تو را
گرچه پنهان شده ای ازمنِ پروانه صفت
می کنم نیمه ی شب قصد تماشای تو را
آرزویی که مرا سر به هوا کرده هنوز
به دلم ماند و ندیدم قد و بالای تو را
آخر از عشق و جنون آینه را می شکنم
منعکس گر نکند چهره ی زیبای تـو را
روزها از گذر باد صبا می شنوم
هم چنان زمزمه و خنده ی گیرای تو را
در کنار منِ بی دل به ترنم بنشین
که نشینم به تفأل شب یلدای تو را
گرچه بانوعسلت واژه ایازنامه نخواند
به جهانی ندهم شعر و غـزل های تو را
غـزالِ هــر غــزل امشب توئی تو
عسل تر از عسل امشب توئی تو
بکــن خـــاکسترم از آتـش عشـق
کـه مهمانِ بغـل امشب تــوئی تو
از آن روزی که چشمم بر تو افتاد
دلــم لــرزید و دینم رفـت بـر بـاد
شدی لیلی شدم بیمار و مجــنون
تـو شیرین مـن و من مِثلِ فـرهاد
سال ها پیـرم ولی لاف جــوانی می زنم
ناخوشی ها را گـره بر شادمانی می زنم
روزها از بی قـراری روی تار و پـود شعر
رج به رج گلـواژه های ارغوانی می زنم
رنگ دنیای مجازی جـور دیگـر می شود
تا به چشمم عینک ته استکانی می زنم
بارهـا از روی دلسوزی رفیــقم شد عصا
در خیـابان هـا قــدم از ناتوانی می زنم
از تکاپــوی غــزل قلبـم بیفتــد در تپش
بین شعـــرم سکته های ناگهانی می زنم
روز مرگم را نمیدانم ولی پیش از وفات
عکس خـود را در اتاق بایگـانی می زنم
بی دلی هستم که دنبال عسل بانو هنوز
بال و پر در کوچه های مهربانی می زنم